بعضی معتقدند نکاح منقطع بر خلاف حیثیت و احترام زن است، زیرا نوعى کرایه دادن آدم و جواز شرعى آدم فروشى است؛ خلاف حیثیت انسانى زن است که در مقابل وجهى کهاز مردى مىگیرد وجود خود را در اختیار او قرار دهد.
این ایراد از همه عجیبتر است. اولا ازدواج موقت چه ربطى به اجاره و کرایه دارد و آیا محدودیت مدت ازدواج موجب مىشود که از صورت ازدواج خارج و شکل اجاره و کرایه به خود بگیرد؟ آیا چون حتما باید مهر معین و قطعى داشته باشد کرایه و اجاره است؟ که اگر بدون مهر بود و مرد چیزى نثار زن نکرد، زن حیثیت انسانى خود را باز یافته است؟ ما درباره مساله مهر جداگانه بحثخواهیم کرد.
از قضا فقها تصریح کردهاند و قانون مدنى نیز بر همان اساس مواد خود را تنظیمکرده است که ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهیت قرارداد هیچ گونه تفاوتى باهم ندارند و نباید داشته باشند؛ هر دو ازدواجند و هر دو باید با الفاظ مخصوصازدواج صورت بگیرند و اگر نکاح منقطع را با صیغههاى مخصوص اجاره و کرایه بخوانند باطل است.
ثانیا از کى و چه تاریخى کرایه آدم منسوخ شده است؟ تمام خیاطها و باربرها، تمام پزشکها و کارشناسها، تمام کارمندان دولت از نخست وزیر گرفته تا کارمنددون رتبه، تمام کارگران کارخانهها آدمهاى کرایهاى هستند.
بعضی معتقدند نکاح منقطع بر خلاف حیثیت و احترام زن است، زیرا نوعى کرایه دادن آدم و جواز شرعى آدم فروشى است؛ خلاف حیثیت انسانى زن است که در مقابل وجهى کهاز مردى مىگیرد وجود خود را در اختیار او قرار دهد.
این ایراد از همه عجیبتر است. اولا ازدواج موقت چه ربطى به اجاره و کرایه دارد و آیا محدودیت مدت ازدواج موجب مىشود که از صورت ازدواج خارج و شکل اجاره و کرایه به خود بگیرد؟ آیا چون حتما باید مهر معین و قطعى داشته باشد کرایه و اجاره است؟ که اگر بدون مهر بود و مرد چیزى نثار زن نکرد، زن حیثیت انسانى خود را باز یافته است؟ ما درباره مساله مهر جداگانه بحثخواهیم کرد.
از قضا فقها تصریح کردهاند و قانون مدنى نیز بر همان اساس مواد خود را تنظیمکرده است که ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهیت قرارداد هیچ گونه تفاوتى باهم ندارند و نباید داشته باشند؛ هر دو ازدواجند و هر دو باید با الفاظ مخصوصازدواج صورت بگیرند و اگر نکاح منقطع را با صیغههاى مخصوص اجاره و کرایه بخوانند باطل است.
ثانیا از کى و چه تاریخى کرایه آدم منسوخ شده است؟ تمام خیاطها و باربرها، تمام پزشکها و کارشناسها، تمام کارمندان دولت از نخست وزیر گرفته تا کارمنددون رتبه، تمام کارگران کارخانهها آدمهاى کرایهاى هستند.
ثالثا زنى که به اختیار و اراده خود با مرد بخصوصى عقد ازدواج موقت مىبندد آدم کرایهاى نیست و کارى بر خلاف حیثیت و شرافت انسانى نکرده است. اگرمىخواهید زن کرایهاى را بشناسید، اگر مىخواهید بردگى زن را ببینید، به اروپا و امریکا سفر کنید و سرى به کمپانیهاى فیلمبردارى بزنید تا ببینید زن کرایهاى یعنى چه. ببینید چگونه کمپانیهاى مزبور، حرکات زن، ژستهاى زن، اطوار زنانه زن، هنرهاىجنسى زن را به معرض فروش مىگذارند. بلیطهایى که شما براى سینماها و تئاترهامىخرید، در حقیقت اجاره بهاى زنهاى کرایهاى را مىپردازید. ببینید در آنجا زنبدبختبراى اینکه پولى بگیرد تن به چه کارهایى مىدهد. مدتها تحت نظر متخصصانکار آزموده و شریف! باید رموز تحریکات جنسى را بیاموزد، بدن و روح و شخصیتخود را در اختیار یک مؤسسه پول درآورى قرار دهد براى اینکه مشتریان بیشترىبراى آن مؤسسه پیدا کند.
سرى به کابارهها و هتلها بزنید، ببینید زن چه شرافتى به دست آورده است و براىاینکه مزد ناچیزى بگیرد و جیب فلان پولدار را پرتر کند چگونه باید همه حیثیت وشرافتخود را در اختیار مهمانان قرار دهد.
زن کرایهاى آن مانکنها هستند که اجیر و مزدور فروشندگیهاى بزرگ مىشوند وشرف و عزت خود را وسیله پیشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار مىدهند.
زن کرایهاى آن زنى است که براى جلب مشترى براى یک مؤسسه اقتصادى، باهزاران اطوار-که اغلب آنها تصنعى و به خاطر انجام وظیفه مزدورى است-روىصفحه تلویزیون ظاهر مىشود و به نفع یک کالاى تجارتى تبلیغ مىکند.
کیست که نداند امروز در مغرب زمین، زیبایى زن،جاذبه جنسى زن،آواز زن، هنر و ابتکار زن، روح و بدن زن و بالاخره شخصیت زن وسیله حقیر و ناچیزى درخدمتسرمایهدارى اروپا و امریکاست؟ و متاسفانه شما-دانسته یا ندانسته- زنشریف و نجیب ایرانى را به سوى اینچنین اسارتى مىکشانید. من نمىدانم چرا اگر زنىبا شرایط آزاد با یک مرد به طور موقت ازدواج کند زن کرایهاى محسوب مىشود، اما اگر زنى در یک عروسى یا شب نشینى در مقابل چشمان حریص هزار مرد و براىارضاء تمایلات جنسى آنها حنجره خود را پاره کند و هزار و یک نوع معلق بزند تا مزد معینى دریافت دارد زن کرایهاى محسوب نمىشود.
آیا اسلام که جلو مردان را از این گونه بهرهبردارىها از زن گرفته است و خود زن را به این اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع کرده است، مقام زن را پایین آورده ست یا اروپاى نیمه دوم قرن بیستم؟
اگر روزى زن به درستى آگاه و بیدار شود و دامهایى که مرد قرن بیستم در سر راهاو گذاشته و مخفى کرده بشناسد،علیه تمام این فریبها قیام خواهد کرد و آن وقتتصدیق خواهد کرد یگانه پناهگاه و حامى جدى و راستگوى او قرآن است،و البتهچنین روزى دور نیست.
مجله زن روز در شماره87 صفحه 8 رپرتاژى از زنى به نام مرضیه و مردى به نامرضا تحت عنوان«زن کرایهاى» تهیه کرده است و بدبختى زن بیچارهاى را شرح دادهاست.
این داستان طبق اظهارات رضا از خواستگارى زن آغاز شده، یعنى براى اولینبار از فرمول «چهل پیشنهاد» پیروى شده است و زن به خواستگارى مرد رفته است. بدیهى است داستانى که از خواستگارى زن از مرد آغاز گردد، پایانى بهتر از آننمىتواند داشته باشد.
اما طبق اظهارات مرضیه مردى هوسران و قسى القلب، زنى را به عنوان اینکه مىخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمایت و سرپرستى کنداغفال کرده و بدون آنکه زن بدبختخواسته باشد، او را به نام اینکه صیغه کرده است مورد کامجویى و سپس بىاعتنایى قرار داده است.
اگر این اظهارات صحیح باشد،عقدى استباطل. مردى قسى، زنى بى خبر و بى اطلاع از قانون شرعى و عرفى را مورد تجاوز قرار داده و باید مجازات شود. قبل از اینکه امثال رضاها مجازات شوند، باید تربیتشوند و قبل از آن که رضاها مجازات یا تربیتشوند باید مرضیهها آگاهانیده شوند.
جنایتى که از قساوت مردى و بىخبرى و غفلت زنى سرچشمه گرفته است، چهربطى به قانون دارد که مجله زن روز قیافه حق به جانب به رضا مىدهد و بعد نیز تیغخود را متوجه قانون مىکند؟آیا اگر قانون ازدواج موقت نمىبود،رضاى قسى القلبمرضیه غافل و بىخبر را آرام مىگذاشت؟
چرا از زیر بار تربیت و آگاهانیدن زن و مرد شانه خالى مىکنید،حقوق و وظایفشرعى زن و مرد را کتمان مىکنید و زنان بیچاره را اغفال کرده یگانه قانون حامى وراستگوى زن را دشمن او معرفى مىکنید و با دستخود او مىخواهید یگانه پناهگاهاو را بکوبید؟
نکاح منقطع و تعدد زوجات
4. نکاح منقطع چون به هر حال نوعى اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجاتمحکوم است، پس نکاح منقطع محکوم است.
راجع به اینکه نکاح منقطع براى چه گونه افرادى تشریع شده،در دنباله همینمبحث و راجع به خود تعدد زوجات به یارى خدا جداگانه و مفصل بحثخواهیم کرد.
سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت
5. نکاح منقطع از نظر اینکه دوام ندارد، آشیانه نامناسبى براى کودکانى است کهبعدا به وجود مىآیند. لازمه نکاح منقطع این است که فرزندان آینده،بى سرپرست و ازحمایت پدرى مهربان و مادرى دلگرم به خانه و آشیانه محروم بمانند. این ایراد ایرادى است که مجله زن روز بسیار روى آن تکیه کرده است،ولى باتوضیحاتى که دادیم گمان نمىکنم جاى بحث و ایرادى باشد.
در مقاله پیش گفتیم که یکى از تفاوتهاى ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط بهتولید نسل است. در ازدواج دائم هیچ یک از زوجین بدون جلب رضایت دیگرىنمىتواند از زیر بار تناسل شانه خالى کند، بر خلاف ازدواج موقت که هر دو طرفآزادند. در ازدواج موقت، زن نباید مانع استمتاع مرد بشود ولى مىتواند بدون آنکهلطمهاى به استمتاع مرد وارد آید مانع حاملگى خود بشود و این موضوع با وسایل ضدآبستنى امروز کاملا حل شده است.
علیهذا اگر زوجین در ازدواج موقت مایل باشند تولید فرزند کنند و مسؤولیتنگهدارى و تربیت فرزند آتیه را بپذیرند،تولید فرزند مىکنند.بدیهى است که از نظرعاطفه طبیعى فرقى میان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نیست و اگر فرضا پدر یا مادر از وظیفه خود امتناع کند قانون آنها را مکلف و مجبور مىکند، همان گونه که درصورت وقوع طلاق قانون باید دخالت کند و مانع ضایع شدن حقوق فرزندان گردد، و اگر مایل نباشند که تولید فرزند نمایند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسکین غریزه است از به وجود آمدن فرزند جلوگیرى مىکنند.
همچنانکه مىدانیم کلیسا جلوگیرى از آبستنى را امر نامشروع مىداند ولى از نظر اسلام اگر زوجین از اول مانع پیدایش فرزند بشوند مانعى ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولى تکوین فرزند به وجود آمد، اسلام به هیچ وجه اجازه معدوم کردن آنرا نمىدهد. اینکه فقهاى شیعه مىگویند هدف ازدواج دائم تولید نسل است و هدف ازدواج موقت استمتاع و تسکین غریزه است، همین منظور را بیان مىکنند.
انتقادات
نویسنده«چهل پیشنهاد»در شماره87 مجله زن روز نکاح منقطع را مورد نقدقرار داده است.
اولا مىگوید: «موضوع قانون نکاح یا ازدواج منقطع طورى ناراحت کننده است که حتىنویسندگان قانون ازدواج نتوانستهاند در خصوص آن شرح و تفصیل بدهند.مثلاینکه از کار خودشان ناراضى بودهاند که فقط براى حفظ ظاهر،به موجب مواد1075،1076،1077 الفاظ و عباراتى سرهم بندى کرده گذشتهاند. تنظیم کنندگان مواد قانونى مربوط به نکاح منقطع(متعه)طورى از کار خودشانناراضى بودهاند که اساسا عقد مزبور را تعریف نکردهاند و تشریفات و شرایط آن راتوضیح ندادهاند...»
سپس آقاى نویسنده خودشان این نقص قانون مدنى را جبران مىکنند و نکاح منقطع را تعریف مىکنند و مىگویند:
«نکاح مزبور عبارت است از اینکه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معین و مشخص در مدت و زمانى معلوم و معین و لو چند ساعت و یا چند دقیقه خودش رابراى قضاى شهوت و تمتع و اجراى اعمال جنسى در اختیار مرد مىگذارد.»
آنگاه مىگویند: «براى ایجاب و قبول عقد نکاح مزبور در کتب فقه شیعه الفاظ عربى مخصوص ذکرشده است که قانون مدنى به آنها اشاره و توجه نکرده و مثل اینکه از نظر قانونگذاربه هر لفظى که دلالتبر مقصود بالا(یعنى مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن)نماید و لوغیر عربى هم باشد واقع مىشود».
از نظر آقاى نویسنده: الف. قانون مدنى نکاح منقطع را تعریف نکرده و شرایط آن را توضیح نداده است.
ب.ماهیت نکاح منقطع این است که زن خود را در مقابل دستمزد معینى به مردىاجاره مىدهد.
ج.از نظر قانون مدنى هر لفظى که دلالتبر مفهوم مورد اجاره واقع شدن زنبکند،براى ایجاب و قبول نکاح منقطع کافى است.
من از آقاى نویسنده دعوت مىکنم یک بار دیگر قانون مدنى را مطالعه کنند و بادقت مطالعه کنند و همچنین از خوانندگان مجله زن روز خواهش مىکنم هر طور هستیک نسخه از قانون مدنى تهیه و در قسمتهاى ذیل دقت کنند. در قانون مدنى، فصل ششم از«کتاب نکاح» مخصوص نکاح منقطع است و سهجمله ساده هم بیش نیست:
اول اینکه نکاح وقتى منقطع است که براى مدت معینى واقع شده باشد. دوم اینکهمدت نکاح منقطع باید کاملا معین شود. سوم اینکه احکام مربوط به مهر و ارث در نکاح منقطع همان است که در فصلهاى مربوط به مهر و ارث گفته شده است.
نویسنده محترم«چهل پیشنهاد» خیال کرده است که آنچه از اول کتاب نکاح در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نکاح دائم است و تنها این سه ماده به نکاحمنقطع مربوط است، غافل از اینکه تمام مواد آن پنج فصل، جز آنجا که تصریح شدهاست مانند ماده1069 و یا آنچه مربوط به طلاق است، مشترک است میان نکاح دائم ومنقطع. مثلا ماده 1062 که مىگوید: «نکاح واقع مىشود به ایجاب و قبول به الفاظى کهصریحا دلالتبر قصد ازدواج نماید»مخصوص نکاح دائم نیست، به هر دو نکاحمربوط است. شرایطى که براى عاقد یا عقد یا زوجین ذکر کره است نیز مربوط به هردو نکاح است. اگر قانون مدنى نکاح منقطع را تعریف نکرده است، براى این است کهنیازى به تعریف نداشته است همچنانکه نکاح دائم را نیز تعریف نکرده است و مستغنىاز تعریف دانسته است. قانون مدنى هر لفظ صریحى که دلالتبر ازدواج و وقوعزوجیتبکند براى عقد کافى دانسته است، خواه در نکاح دائم خواه در نکاح منقطع. ولى اگر لفظى مفهوم دیگرى غیر از زوجیت داشته باشد از قبیل معاوضه و داد و ستد واجاره و کرایه، براى صحت عقد نکاح(چه دائم و چه منقطع)کافى نیست.
من به موجب این نوشته متعهد مىشوم که اگر عدهاى از قضات فاضل و کارشناسان واقعى قانون-که خوشبختانه در دادگسترى زیادند-تشخیص دادند که ایراد وارده بر قانون مدنى که در بالا شرح داده شد وارد است،من از هم اکنون از انتقاد سایر نوشتههاى«زن روز» خوددارى مىکنم.
ازدواج موقت و مساله حرمسرا
یکى از سوژههایى که مغرب زمین علیه مشرق زمین در دست دارد و به رخ او مىکشد و برایش فیلمها و نمایشنامهها تهیه کرده و مىکند،مساله تشکیلحرمسراست که متاسفانه در تاریخ مشرق زمین نمونههاى زیادى مىتوان از آن یافت.
زندگى برخى از خلفا و سلاطین مشرق زمین، نمونه کاملى از این ماجرا به شمارمىرود و حرمسرا سازى مظهر اتم و اکمل هوسرانى و هوا پرستى یک مرد شرقىقلمداد مىگردد. مىگویند مجاز شمردن ازدواج موقت مساوى استبا مجاز دانستن تشکیلحرمسرا که نقطه ضعف و مایه سرافکندگى مشرق زمین در برابر مغرب زمین است، بلکه مساوى است با مجاز شمردن هوسرانى و هواپرستى که به هر شکل و هر صورتباشد منافى اخلاق و پیشرفت و عامل سقوط و تباهى است.
عین این مطلب درباره تعدد زوجات گفته شده است. جواز تعدد زوجات را بهعنوان جواز تشکیل حرمسرا تفسیر کردهاند. ما درباره تعدد زوجات جداگانه بحثخواهیم کرد و اکنون بحثخود رااختصاص مىدهیم به ازدواج موقت.
این مساله را از دو جهتباید بررسى کرد: یکى از این نظر که عامل تشکیل حرمسرا از جنبه اجتماعى چه بوده است؟ آیا قانون ازدواج موقت در تشکیلحرمسراهاى مشرق زمین تاثیرى داشته استیا نه؟
دوم اینکه آیا منظور از تشریع قانون ازدواج موقت این بوده است که ضمنا وسیلههوسرانى و حرمسراسازى براى عدهاى از مردان فراهم گردد یا نه؟
علل اجتماعى حرمسراسازى
اما بخش اول؛ پیدایش حرمسرا معلول دستبه دست دادن دو عامل است: اولین عامل حرمسراسازى تقوا و عفاف زن است؛ یعنى شرایط اخلاقى و اجتماعى محیط باید طورى باشد که به زنان اجازه ندهد در حالى که با مرد بخصوصىرابطه جنسى دارند با مردان دیگر نیز ارتباط داشته باشند. در این شرایط مرد هوسران عیاش متمکن چاره خود را منحصر مىبیند که گروهى از زنان را نزد خود گرد آوردهحرمسرایى تشکیل دهد.
بدیهى است که اگر شرایط اخلاقى و اجتماعى،عفاف و تقوا را بر زن لازم نشماردو زن رایگان و آسان خود را در اختیار هر مردى قرار دهد و مردان بتوانند هر لحظه باهر زنى هوسرانى کنند و وسیله هوسرانى همه جا و هر وقت و در هر شرایطى فراهمباشد، هرگز این گونه مردان زحمت تشکیل حرمسراهایى عریض و طویل با هزینههنگفت و تشکیلات وسیع به خود نمىدهند.
عامل دیگر، نبودن عدالت اجتماعى است.هنگامى که عدالت اجتماعى برقرارنباشد، یکى غرق دریا دریا نعمت و دیگرى گرفتار کشتى کشتى فقر و افلاس وبیچارگى باشد،گروه زیادى از مردان از تشکیل عائله و داشتن همسر محروم مىمانندو عدد زنان مجرد افزایش مىیابد و زمینه براى حرمسراسازى فراهم مىگردد. اگر عدالت اجتماعى برقرار و وسیله تشکیل عائله و انتخاب همسر براى همهفراهم باشد، قهرا هر زنى به مرد معینى اختصاص پیدا مىکند و زمینه عیاشى و هوسرانى و حرمسراسازى منتفى مىگردد.
مگر عده زنان چقدر از مردان زیادتر است که با وجود اینکه همه مردان بالغ از داشتن همسر برخوردار باشند، باز هم براى هر مردى و لا اقل براى هر مرد متمکن وپولدارى امکان تشکیل حرمسرا باقى بماند؟
عادت تاریخ این است که سرگذشتحرمسراهاى دربارهاى خلفا و سلاطین را نشان دهد، عیشها و عشرتهاى آنها را مو به مو شرح دهد اما از توضیح و تشریحمحرومیتها و ناکامیها و حسرتها و آرزو به گور رفتنهاى آنان که در پاى قصر آنها جاندادهاند و شرایط اجتماعى به آنها اجازه انتخاب همسر نمىداده استسکوت نماید. دهها و صدها زنانى که در حرمسراها بسر مىبردهاند،در واقع حق طبیعى یک عدهمحروم و بیچاره بودهاند که تا آخر عمر مجرد زیستهاند.
مسلما اگر این دو عامل معدوم گردد؛ یعنى عفاف و تقوا براى زن امر لازم شمرده شود و کامیابى جنسى جز در کادر ازدواج (اعم از دائم یا موقت)ناممکن گردد و ازطرف دیگر ناهمواریهاى اقتصادى،اجتماعى از میان برود و براى همه افراد بالغ امکاناستفاده از طبیعىترین حق بشرى یعنى حق تاهل فراهم گردد، تشکیل حرمسرا امرىمحال و ممتنع خواهد بود.
یک نگاه مختصر به تاریخ نشان مىدهد که قانون ازدواج موقت کوچکترینتاثیرى در تشکیل حرمسرا نداشته است. خلفاى عباسى و سلاطین عثمانى که بیش ازهمه به این عنوان شهرت دارند، هیچ کدام پیرو مذهب شیعه نبودهاند که از قانونازدواج موقت استفاده کرده باشند.
سلاطین شیعه مذهب با آنکه مىتوانستهاند این قانون را بهانه کار قرار دهند،هرگز به پایه خلفاى عباسى و سلاطین عثمانى نرسیدهاند.این خود مىرساند که اینماجرا معلول اوضاع خاص اجتماعى دیگر است.
آیا تشریع ازدواج موقتبراى تامین هوسرانى است؟
اما بخش دوم؛ در هر چیزى اگر بشود تردید کرد،در این جهت نمىتوان تردیدکرد که ادیان آسمانى عموما بر ضد هوسرانى و هوا پرستى قیام کردهاند،تا آنجا که درمیان پیروان غالب ادیان ترک هوسرانى و هوا پرستى به صورت تحمل ریاضتهاىشاقه درآمده است.
یکى از اصول واضح و مسلم اسلام مبارزه با هوا پرستى است.قرآن کریمهواپرستى را در ردیف بت پرستى قرار داده است. در اسلام آدم«ذواق»یعنى کسى کههدفش این است که زنان گوناگون را مورد کامجویى و«چشش»قرار دهد، ملعون و مبغوض خداوند معرفى شده است.ما آنجا که راجع به طلاق بحث مىکنیم مدارکاسلامى این مطلب را نقل خواهیم کرد.
امتیاز اسلام از برخى شرایع دیگر به این است که ریاضت و رهبانیت را مردودمىشمارد،نه اینکه هواپرستى را جایز و مباح مىداند. از نظر اسلام تمام غرایز(اعم ازجنسى و غیره)باید در حدود اقتضاء و احتیاج طبیعت اشباع و ارضاء گردد. اما اسلاماجازه نمىدهد که انسان آتش غرایز را دامن بزند و آنها را به شکل یک عطشپایان ناپذیر روحى درآورد.از این رو اگر چیزى رنگ هوا پرستى یا ظلم و بىعدالتىبه خود بگیرد،کافى است که بدانیم مطابق منظور اسلام نیست.
جاى تردید نیست که هدف مقنن قانون ازدواج موقت این نبوده است که وسیلهعیاشى و حرمسراسازى براى مردم هوا پرست و وسیله بدبختى و دربدرى براى یکزن و یک عده کودک فراهم سازد. تشویق و ترغیب فراوانى که از طرف ائمه دین به امر ازدواج موقتشده است،فلسفه خاصى دارد که عن قریب توضیح خواهم داد.
حرمسرا در دنیاى امروز
اکنون ببینیم دنیاى امروز با تشکیل حرمسرا چه کرده است.دنیاى امروز رسمحرمسرا را منسوخ کرده است.دنیاى امروز حرمسرادارى را کارى ناپسند مىداند وعامل وجود آن را از میان برده است. اما کدام عامل؟ آیا عامل ناهمواریهاى اجتماعىرا از میان برده است و در نتیجه همه جوانان رو به ازدواج آوردهاند و از این راه زمینهحرمسراسازى را از میان برده است؟
خیر، کار دیگرى کرده است؛ با عامل اول یعنى عفاف و تقواى زن مبارزه کرده وبزرگترین خدمت را از این راه به جنس مرد انجام داده است. تقوا و عفاف زن به هماننسبت که به زن ارزش مىدهد و او را عزیز و گرانبها مىکند،براى مرد مانع شمردهمىشود.
دنیاى امروز کارى کرده است که مرد عیاش این قرن نیازى به تشکیل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت ندارد. براى مرد این قرن از برکت تمدن غرب همه جاحرمسراست. مرد این قرن براى خود لازم نمىداند که به اندازه هارون الرشید وفضل بن یحیى برمکى پول و قدرت داشته باشد تا به اندازه آنها جنس زن را در نوعهاىمختلف و رنگهاى مختلف مورد بهرهبردارى قرار دهد.
براى مرد این قرن، داشتن یک اتومبیل سوارى و ماهى دو سه هزار تومان در آمد کافى است تا آنچنان وسیله عیاشى و بهره بردارى از جنس زن را فراهم کند کههارون الرشید هم در خواب ندیده است. هتلها و رستورانها و کافهها از پیشتر آمادگىخود را به جاى حرمسرا براى مرد این قرن اعلام کردهاند.
جوانى مانند عادل کوتوالى در این قرن با کمال صراحت ادعا مىکند که در آنواحد بیست و دو معشوقه در شکلها و قیافههاى مختلف داشته است.چه از این بهتربراى مرد این قرن!مرد این قرن از برکت تمدن غربى چیزى از حرمسرادارى جزمخارج هنگفت و زحمت و دردسر از دست نداده است.
اگر قهرمان«هزار و یک شب»سر از خاک بردارد و امکانات وسیع عیش و عشرت و ارزانى و رایگانى زن امروز را ببیند، به هیچ وجه حاضر به تشکیل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت نخواهد شد، و از مردم مغرب زمین که او را از زحمتحرمسرادارى معاف کردهاند تشکر خواهد کرد و بىدرنگ اعلام خواهد کرد تعدد زوجات و ازدواج موقت ملغى، زیرا اینها براى مردان در برابر زنان تکلیف و مسؤولیتایجاد مىکند.
اگر بپرسید برنده این بازى دیروز و امروز معلوم شد،پس بازنده کیست؟ متاسفانه باید بگویم آن که هم دیروز و هم امروز بازى را باخته است،آن موجودخوش باور و سادهدلى است که به نام جنس زن معروف است.
منع خلیفه از ازدواج موقت
ازدواج موقت از مختصات فقه جعفرى است;سایر رشتههاى فقهى اسلامى آن رامجاز نمىشمارند.من به هیچ وجه مایل نیستم وارد نزاع اسلام بر انداز شیعه و سنىبشوم.در اینجا فقط اشاره مختصرى به تاریخچه این مساله مىکنم.
مسلمانان اتفاق و اجماع دارند که در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده استو رسول اکرم در برخى از سفرها که مسلمانان از همسران خود دور مىافتادند و درناراحتى بسر مىبردند، به آنها اجازه ازدواج موقت مىداده است.و همچنین مورداتفاق مسلمانان است که خلیفه دوم در زمان خلافتخود نکاح منقطع را تحریم کرد. خلیفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنین گفت:«دو چیز در زمان پیغمبر روابود، من امروز آنها را ممنوع اعلام مىکنم و مرتکب آنها را مجازات مىنمایم: متعه زنها و متعه حج».
گروهى از اهل تسنن عقیده دارند که نکاح منقطع را پیغمبر اکرم خودش در اواخر عمر ممنوع کرده بود و منع خلیفه در واقع اعلام ممنوعیت آن از طرف پیغمبر اکرم بودهاست. ولى چنانکه مىدانیم عبارتى که از خود خلیفه رسیده است، خلاف این مطلب رابیان مىکند.
توجیه صحیح این مطلب همان است که علامه کاشف الغطاء بیان کردهاند. خلیفهاز آن جهتبه خود حق داد این موضوع را قدغن کند که تصور مىکرد این مساله داخلدر حوزه اختیارات ولى امر مسلمین است؛ هر حاکم و ولى امرى مىتواند از اختیارات خود به حسب مقتضاى عصر و زمان در این گونه امور استفاده کند.
به عبارت دیگر، نهى خلیفه نهى سیاسى بود نه نهى شرعى و قانونى. طبق آنچه ازتاریخ استفاده مىشود، خلیفه در دوره زعامت، نگرانى خود را از پراکنده شدن صحابهدر اقطار کشور تازه وسعتیافته اسلامى و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نمىکرد؛ تا زنده بود مانع پراکنده شدن آنها از مدینه بود;به طریق اولى از امتزاج خونى آنها باتازه مسلمانان قبل از آن که تربیت اسلامى عمیقا در آنها اثر کند ناراضى بود و آن راخطرى براى نسل آینده به شمار مىآورد، و بدیهى است که این علت امر موقتى بیشنبود. و علت اینکه مسلمین آنوقت زیر بار این تحریم خلیفه رفتند این بود که فرمانخلیفه را به عنوان یک مصلحتسیاسى و موقتى تلقى کردند نه به عنوان یک قانوندائم،و الا ممکن نبود خلیفه وقتبگوید پیغمبر چنان دستور داده است و من چنیندستور مىدهم و مردم هم سخن او را بپذیرند.
ولى بعدها در اثر جریانات بخصوصى«سیره»خلفاى پیشین،بالاخص دو خلیفهاول، یک برنامه ثابت تلقى شد و کار تعصب به آنجا کشید که شکل یک قانون اصلى بهخود گرفت.لهذا ایرادى که در اینجا بر برادران اهل سنت ما وارد استبیش از آن استکه بر خود خلیفه وارد است. خلیفه به عنوان یک نهى سیاسى و موقت-نظیر تحریمتنباکو در قرن ما-نکاح منقطع را تحریم کرد،دیگران نمىبایستبه آن شکل ابدیتبدهند.
بدیهى است که نظریه علامه کاشف الغطاء ناظر بدین نیست که آیا دخالتخلیفهاز اصل صحیح بود یا نبود، و هم ناظر بدین نیست که آیا مساله ازدواج موقت جزءمسائلى است که ولى شرعى مسلمین مىتواند و لو براى مدت موقت قدغن کند یا نه، بلکه صرفا ناظر بدین جهت است که آنچه در آغاز صورت گرفتبا این نام و این عنوان بود و به همین جهت مواجه با عکس العمل مخالف از طرف عموم مسلمیننگردید.
به هر حال نفوذ و شخصیتخلیفه و تعصب مردم در پیروى از سیرت و روشکشوردارى او سبب شد که این قانون در محاق نسیان و فراموشى قرار گیرد و این سنتکه مکمل ازدواج دائم است و تعطیل آن ناراحتیها به وجود مىآورد،براى همیشهمتروک بماند.
اینجا بود که ائمه اطهار-که پاسداران دین مبین هستند-به خاطر اینکه این سنتاسلامى متروک و فراموش نشود آن را ترغیب و تشویق فراوان کردند.امام جعفرصادق علیه السلام مىفرمود:یکى از موضوعاتى که من هرگز در بیان آن تقیه نخواهم کردموضوع متعه است.
و اینجا بود که یک مصلحت و حکمت ثانوى با حکمت اولى تشریع نکاح منقطعتوام شد و آن کوشش در احیاء یک«سنت متروکه»است.به نظر این بنده آنجا که ائمهاطهار مردان زندار را از این کار منع کردهاند به اعتبار حکمت اولى این قانون است،خواستهاند بگویند این قانون براى مردانى که احتیاجى ندارند وضع نشده است،همچنانکه امام کاظم علیه السلام به على بن یقطین فرمود:
«تو را با نکاح متعه چه کار و حال آنکه خداوند تو را از آن بىنیاز کرده است.» و به دیگرى فرمود: «این کار براى کسى رواست که خداوند او را با داشتن همسرى از این کار بىنیازنکرده است.و اما کسى که داراى همسر است،فقط هنگامى مىتواند دستبه اینکار بزند که دسترسى به همسر خود نداشته باشد.»
و اما آنجا که عموم افراد را ترغیب و تشویق کردهاند،به خاطر حکمت ثانوى آنیعنى«احیاء سنت متروکه»بوده است زیرا تنها ترغیب و تشویق نیازمندان براى احیاءاین سنت متروکه کافى نبوده است.
این مطلب را به طور وضوح از اخبار و روایات شیعه مىتوان استفاده کرد.
به هر حال آنچه مسلم است این است که هرگز منظور و مقصود قانونگذار اول ازوضع و تشریع این قانون و منظور ائمه اطهار از ترغیب و تشویق به آن این نبوده استکه وسیله هوسرانى و هوا پرستى و حرمسرا سازى براى حیوان صفتان و یا وسیلهبیچارگى براى عدهاى زنان اغفال شده و فرزندان بىسرپرست فراهم کنند.
آقاى مهدوى نویسنده«چهل پیشنهاد»در شماره87 مجله زن روز مىنویسد: «در کتاب الاحوال الشخصیه تالیف شیخ محمد ابو زهره از امیر المؤمنین نقل شدهاست: لا اعلم احدا تمتع و هو محصن الا رجمته بالحجارة.»
آقاى مهدوى این عبارت را اینچنین ترجمه کردهاند:
«هر گاه بدانم شخص نا اهلى متعه کرده است، حد زناى محصن را بر او جارى ساخته و سنگسارش خواهم کرد.»
اولا اگر بناست ما در مقابل گفتار امیر المؤمنین علیه السلام تسلیم باشیم، چرا اینهمه روایاتى که از آن حضرت در کتب شیعه و غیر شیعه در باب متعه روایتشده کناربگذاریم و به این یک روایت که ناقل آن یکى از علماى اهل تسنن است و سند معلومى ندارد بچسبیم؟
از سخنان بسیار پر ارزش امیر المؤمنین این است که: «اگر عمر سبقت نمىجست و متعه را تحریم نمىکرد، احدى جز افرادى کهسرشتشان منحرف است زنا نمىکرد».
یعنى اگر متعه تحریم نشده بود،هیچ کس از نظر غریزه اجبار به زنا پیدا نمىکرد;تنهاکسانى مرتکب این عمل مىشدند که همواره عمل خلاف قانون را بر عمل قانونىترجیح مىدهند.
ثانیا معنى عبارت بالا این است:«هر گاه بدانم شخص زندارى متعه کرده است،اورا سنگسار مىکنم».من نمىدانم چرا آقاى مهدوى کلمه«محصن»را که به معنى مردزندار است«نا اهل»ترجمه کردهاند.
علیهذا مقصود روایت این است که افراد زندار حق ندارند نکاح منقطع کنند.و اگرمقصود این بود که هیچ کس حق ندارد متعه بگیرد،قید«و هو محصن»لغو بود. پس این روایت، اگر اصلى داشته باشد،آن نظر را تایید مىکند که مىگوید: «قانون متعه براى مردمان نیازمند به زن یعنى افراد مجرد یا افرادى که همسرانشاننزدشان نیستند تشریع شده است».پس این روایت دلیل بر جواز ازدواج موقت استنه دلیل بر حرمت آن.